چند ماه گذشته، بیشتر شبها قبل از خواب به این فکر میکردم که امروز هم حرفی نزدم؛ منظورم از پروندۀ بررسی موضوع تجاوز جنسی است که غمی منتشر کرده.
با کلمات و جملات، احساسات و از زاویههای مختلف به متن معرفی این نوشتهها فکر کردم. اما غیر از همینی که پیش چشمتان است، نتوانستم هیچکدام را منتشر کنم. احتمالاً مهمترین علتش این است که با اسم واقعیام اینجا مینویسم.
اما امروز به خودم آمدم و گفتم داری با تعلل برای رسیدن به نوشتۀ مطلوب، وقتکُشی میکنی. حتماً کسانی اینجا هستند که از این نوشتهها بیخبرند. خودخواه نباش!
اظهر من الشمس است که تحقیق دربارۀ این موضوع، مطالعه و ترجمۀ منابع این مطالب و سروسامان دادن به این نوشتهها اصلاً ساده نبوده. تعارف که نداریم، موضوع تجاوز جنسی، حتی اگر قربانی آن هم نباشی، سیاهتر از آنی است که بخواهی توی ژستهای اینستاگرامی و توییتری حبسش کنی. بالاخره به زندگیات نشت میکند. یکباره یا آرامآرام. راستش اگر خودم میخواستم چنین پروژهای را به سرانجام برسانم، احتمالاً سالها طولش میدادم؛ از طول دادن به بازنشر همین نوشتهها هم همهچیز مشخص است. و همین است که در کنار انگیزه و شیوۀ کار غمی، این نوشتهها را ارزشمند میکند.
البته فکر میکنم توجه به یک نکته ضروری است: اگر به موضوع تجاوز جنسی حساسیت دارید و ممکن است خواندن این نوشتهها تأثیرات روانی منفی رویتان بگذارد، لطفاً قبل از خواندن این مطالب با رواندرمانگرتان مشورت کنید. بههرحال آگاهی، اغلب، بدون هزینه نیست.
غمی، از تو ممنونم. حتماً این راه سخت بوده… خیلی سخت.