سررسیدی که زیر دستمه و این فهرستهام رو توش مینویسم، از اینهاست که پایین هر صفحهاش یه جمله از یه فرد مشهور یا نسبتاً مشهور نقل شده. پایین صفحۀ سهشنبه، ۲۳ آبان، این جمله از گالیله نوشته شده: «شما نمیتوانید به یک نفر چیزی را که خودش از قبل نمیداند یاد بدهید. فقط میتوانید او را از آنچه میداند باخبر
پست وبلاگ
چند روز پیش، یک دوست وبلاگنویس که از دوست وبلاگنویس دیگری با من و اینجا آشنا شده بود، پیام داد و دربارۀ ویرایش و ویراستاری پرسید. راستش این اولین بار نبود که کسی دربارۀ ویرایش ازم میپرسید و بعید میدانم آخرین بار هم باشد؛ اما چیزهایی که در این گفتوگوها به میان میآید بیشتر دربارۀ فن و مهارت ویرایش است و
«غلط ویرایش کنید، ولی یکدست ویرایش کنید.» این را دکتر یداله شکری چند سال پیش سر کلاس ویرایش صوری بهمان گفت. حرفی نبود که از همان وقت آویزۀ گوشم کنم و اتفاقاً تا چند بار خرابکاری به بار نیاوردم، اهمیت حرفش را نفهمیدم؛ اما از همان وقتی که شنیدم، تناقضی که در جمله وجود داشت کاری کرد که در
چند ماه پیش کتاب نمادهای اسطورهای و روانشناسی زنان، نوشتۀ ژان شینودا بولن و ترجمۀ آذر یوسفی رو خریدم. میشه گفت کتاب دربارۀ تأثیر آرکیتایپها یا همون کهنالگوها بر شخصیت زنانه. چند روز پیش که داشتیم یه سری جنس به دیجیکالا سفارش میدادیم، گفتم توی سبد کتابهای این ماهم جفت این کتاب ـ یعنی نمادهای اسطورهای و روانشناسی مردان ـ رو هم بذارم. کتابی
بارها گفتهام، چه انتظاری میشود داشت از نسلی که احساسات حقیقی اندکی را تجربه کرده است؟ انتظار دارید ما چهچیزی برای روایت داشته باشیم؟ چه تحفهای جز غرغرۀ روزمرگیهای شبیهبههممان داریم؟ نه انقلابی در کار بود، نه جنگ را دیدیم، نه در سازندگی راهمان دادند، نه پذیرفتند از پس اصلاح چیزی برمیآییم. نه طعم فقر واقعی را چشیدهایم، نه
حرفهای ما دربارۀ ویرایش از عصری شروع شد که به خانه رسیدم و دیدم با قیافهای نسبتاً گرفته نشسته و شبکههای تلویزیون را بالا و پایین میکند. گفتم:
– خدا بد نده، داری تلویزیون نگاه میکنی.
با شانۀ چپش به کتاب روی میز اشاره کرد. سهشنبهها با موری نوشتۀ میچ آلبوم که دیروز باذوقوشوق نشانم