دورۀ پررنگی ظاهر و توانمندی مالی دیگران سریع رد شد. خیلی سریع قیاسها معالفارق شدند و رفت که دنبالۀ کار خویش گیرد.
از مرحلۀ اول که گذشت، همان اولهای مرحلۀ دوم پایش توی گل ماند. ظاهربینی حالا تغییر چهره داده بود و او نمیفهمید. نمایندههایی از گروههای مختلف روی سن رژه میرفتند که اغلب هیچ دستی در جمال و کمالشان نداشتند. شومنهایی که درد درونگرایی را با ژستهای مختلف نمایش میدادند، چپدستهای متواضعی که راهبهراه منت این تفاوتشان را سر دیگران میگذاشتند و، دردآورتر از همه، سمپادیهایی که جزو اقلیت برتر بودند و چون خودشان هم برای قرار گرفتن در این اقلیت تلاش کرده بودند، خود را محق میدانستند خارج از سن هم، حتی در خیابان و بیابان، این پلاک سمپادی را دور گردنشان بیندازند. …