حرفم اینبار کوتاه است و چیزی شبیه آنچه دن هیث در upstream گفته:
اهمیت بودن ما در نبودنمان مشخص میشود.
حرفم اینبار کوتاه است و چیزی شبیه آنچه دن هیث در upstream گفته:
اهمیت بودن ما در نبودنمان مشخص میشود.
پیشحرفی: این نوشته معرفی کتاب «کلارا و خورشید» نیست.
حرف اصلی: نمیخواهم از این اداها دربیاورم که از هرچیزی نماد میسازند؛ اما ctrl+z یکی از ضرورتهای ویراستاری را به یاد من میاندازد.
خیاطها را دیدهاید وقت پرو لباس؟ به نگاهشان دقت کردهاید؟ با حساسیت و ظرافتی که مخصوص خودشان و کارشان است، مدام از فاصلهها و زاویههای مختلف لباس را بررسی میکنند و چیزهایی میپرسند و میگویند؛ مثلاً «شونهات رو صاف کن.» «آرنجت رو خم کن.» «بچرخ.» «قدش تا اینجا باشه خوبه؟» «صاف وایسا.» و کلی چیز دیگر. همۀ این کارها برای این است که لباس با اندام شما کاملاً هماهنگ بشود. فقط بحث دانش و تجربه و مهارت نیست؛ صبر و اعتماد هم مهم است، خیلی مهم. …
پیشحرفی: این دومین نوشتۀ من برای توست؛ برای تو که احتمالاً این حرفهایم را بهتر از دیگران درک میکنی. نوشتۀ قبلی این بود.
حرف اصلی: بعید میدانم با ویرایش سروکار داشته باشی و ندانی track changes چیست. همان گزینه در زبانۀ review در واژهپرداز word که با فعال کردنش تمام تغییرهایت در متن ثبت میشود. خب، روشن است وقتی چیزهایی که تغییر دادیم مشخص باشند، چیزهایی که تغییر ندادیم هم مشخص میشوند.
چند روز پیش، دوست وبلاگنویسی که از دوست وبلاگنویس دیگری با من و اینجا آشنا شده بود، پیام داد و دربارۀ ویرایش و ویراستاری پرسید. راستش این اولین بار نبود که کسی دربارۀ ویرایش ازم میپرسید و بعید میدانم آخرین بار هم باشد؛ اما چیزهایی که در این گفتوگوها به میان میآید بیشتر دربارۀ فن و مهارت ویرایش است و کمتر دربارۀ حرفۀ ویراستاری. گفتم این متن را اینجا بنویسم تا هم چیزهایی را به خودم یادآوری کنم، هم با کسانی که دغدغهها و تجربههای مشابهی دارند، صحبت کنم. (هرچند شاید گذر خیلیهایشان به این زودی به اینجا نیفتد.)
«غلط ویرایش کنید، ولی یکدست ویرایش کنید.» این را دکتر یداله شکری چند سال پیش سر کلاس ویرایش صوری بهمان گفت. حرفی نبود که از همان وقت آویزۀ گوشم کنم و اتفاقاً تا چند بار خرابکاری به بار نیاوردم، اهمیت حرفش را نفهمیدم؛ اما از همان وقتی که شنیدم، تناقضی که در جمله وجود داشت کاری کرد که در خاطرم بماند.