save your fears for another day

یک بار هم می‌آیم و از زندگیِ با ترس می‌نویسم. مبسوط. با مصداق‌های صریح و واقعی. نه مثل الان با تشبیه و استعاره و این مسخره‌بازی‌ها. و نه اینکه فقط بیایم و بگویم:

انگار از تو پر از تَرَک باشی. باید هی حواست باشد که یکهو فرونریزی. باید قالبت را حفظ کنی. صورتت خندان باشد. شانه‌هایت صاف. چشمانت هم برق بزند بهتر است البته. لرزش دست؟ تیک  صورت؟ نه خانم جان. هیچ‌کدام از این‌ها نباید مشخص باشد. باید زن قوی باشی و همین شِرووِرهایی که می‌خواهند نادیده بگیرند چیزهایی را. و تو هم هربار به خودت می‌گویی: نه، این واقعاً ترس نیست… اما هست.

یا حتی کنایی‌تر:

مثل سفر از یک بهشت به دیگری است. البته این وسط باید از جهنم بگذری. شاید هم این است که جهنم بهشتت را تکه‌تکه کرده. پاهایت سوخته و تاولی است. اما مهم نیست. واقعاً چندان اهمیتی ندارد تاوقتی‌که کسی پاهایت را نبیند. بزرگواران، خانم‌ها، آقایان، سروران گرامی، لطفاً تا این تاول‌ها خوب نشده، به پاهای من نگاه نکنید. خبرش را پخش نکنید. پای جهنم را بیشتر از این به بهشتم باز نکنید. من از این پاها شرم دارم. می‌فهمید؟ لطفاً، می‌فهمید؟

شنیدی، زندگی لعنتی؟ من با تو رودربایستی ندارم و خودت هم از فحش‌هایی که بهت می‌دهم خوب فهمیده‌ای این را. من واقعاً مؤدب بودن را دوست دارم. اما نه پیش تو. یک روز هم می‌آیم و از تو و ترس می‌نویسم. مبسوط. با مصداق‌های صریح و واقعی. یک روز که از جای سوختگی‌های پاهایم خجالت نکشم.

 

عنوان، به تقلید از این آهنگ:

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت

سایدبار کشویی

دسترسی آسان