Mind The Gap

گاهی هم این‌طوریه که انگار با تمام توان دارم احساساتم رو منقبض می‌کنم که این تاریکی به بیرون درز نکنه. و به یاد ندارم تا حالا ذهنم انقدر کند شده باشه.

نمی‌تونم بمونم خونه و خودم رو توی محیط ایزوله قرار بدم. این نقض غرضه. اما تقریباً از همه دارم دوری می‌کنم.

چند روز پیش یه پستی توی اینستاگرام دیدم که گویا از کتاب دلبند عزیزترینم بود. از نامه‌ای بود که اولگا کنیپر برای چخوف فرستاده بود:

«و من خودم را با خستگی تمام از این فصل عبور می‌دهم، به امید این نور کم‌سویی که در دوردست‌ها می‌درخشد.»

ف رو منشن کردم زیر پست و گفتم: «کاش این جمله رو من نوشته بودم. دقیقاً با همین کلمات.»

بعدتر بهش گفتم من می‌دونستم این‌طور می‌شه. برای همین می‌ترسیدم. برای همین هی عقب می‌انداختمش. جلسه‌های روانکاوی مثل اینه که هر ذره از ذهنت رو برهنه بذاری جلوی چشم متخصص، بعد دوتایی بشینید به تحلیل. این کاری بود که می‌دونستم بالاخره یه روزی باید شروعش کنم. 

 

پی‌نوشت: از صحت منبع نقل‌قول نامه مطمئن نیستم.

فوتر سایت

سایدبار کشویی

دسترسی آسان