نویسنده: حوراء
تو اینستا صفحهام را فالو کرده بود. رفتم ببینم میشناسمش یا نه. نمیشناختم. اما همین که دیدم ویراستار است، همین که بالای صفحهاش نوشته بود «زیستن در میان کلمات»، همین که از نوشتههایش فهمیدم ویراستاری برای او هم انتخاب بوده و نه اجبار، خوشم آمد و فالو کردمش.
زیدی اسمیت آخرهای جستاری با عنوان «خوشی» این جملات را نوشته:
«جولین بارنزِ نویسنده یک بار با اشاره به سوگ گفت ”همانقدر که میارزید درد دارد.“ درواقع این را یکی از دوستانش در نامهی تسلیتی برایش نوشته بود و جولین به همسر من گفته بود و همسرم به من. تا چند ماه این کلمات در ذهن هردوی ما حک شده بود، به همین وضوح و بیرحمی. همانقدر که میارزید درد دارد.»
سررسیدی که زیر دستمه و این فهرستهام رو توش مینویسم، از اینهاست که پایین هر صفحهاش یه جمله از یه فرد مشهور یا نسبتاً مشهور نقل شده. پایین صفحۀ سهشنبه، ۲۳ آبان، این جمله از گالیله نوشته شده: «شما نمیتوانید به یک نفر چیزی را که خودش از قبل نمیداند یاد بدهید. فقط میتوانید او را از آنچه میداند باخبر و آگاه کنید.»
چند روز پیش، دوست وبلاگنویسی که از دوست وبلاگنویس دیگری با من و اینجا آشنا شده بود، پیام داد و دربارۀ ویرایش و ویراستاری پرسید. راستش این اولین بار نبود که کسی دربارۀ ویرایش ازم میپرسید و بعید میدانم آخرین بار هم باشد؛ اما چیزهایی که در این گفتوگوها به میان میآید بیشتر دربارۀ فن و مهارت ویرایش است و کمتر دربارۀ حرفۀ ویراستاری. گفتم این متن را اینجا بنویسم تا هم چیزهایی را به خودم یادآوری کنم، هم با کسانی که دغدغهها و تجربههای مشابهی دارند، صحبت کنم. (هرچند شاید گذر خیلیهایشان به این زودی به اینجا نیفتد.)
«غلط ویرایش کنید، ولی یکدست ویرایش کنید.» این را دکتر یداله شکری چند سال پیش سر کلاس ویرایش صوری بهمان گفت. حرفی نبود که از همان وقت آویزۀ گوشم کنم و اتفاقاً تا چند بار خرابکاری به بار نیاوردم، اهمیت حرفش را نفهمیدم؛ اما از همان وقتی که شنیدم، تناقضی که در جمله وجود داشت کاری کرد که در خاطرم بماند.
چند ماه پیش کتاب نمادهای اسطورهای و روانشناسی زنان، نوشتۀ ژان شینودا بولن و ترجمۀ آذر یوسفی رو خریدم. میشه گفت کتاب دربارۀ تأثیر آرکیتایپها یا همون کهنالگوها بر شخصیت زنانه. چند روز پیش که داشتیم یه سری جنس به دیجیکالا سفارش میدادیم، گفتم توی سبد کتابهای این ماهم جفت این کتاب ـ یعنی نمادهای اسطورهای و روانشناسی مردان ـ رو هم بذارم. کتابی رو که اول این متن ازش حرف زدم، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان منتشر کرده. بااینکه به ویرایش این کتاب جداً انتقاد دارم، گفتم چون ترجمهاش نسبتاً خوب بوده و اصطلاحاتش برام جا افتاده، اون کتاب رو هم از همین نشر بگیرم. خب، دیجیکالا نداشتش؛ البته حق هم داشت. توی سایت کتابخونه ملی گشتم و دیدم اصلاً این نشر این کتاب رو منتشر نکرده.