بابا که از سر کار برمیگشت، معمولاً دستش پر شیر و ماست و کره بود. خاطرم نیست قبل از بازنشستگیاش توی صف شیر ایستاده باشم، یا رفته باشم مغازۀ محله که بستنی بخرم.
امروز که برگشتم خانه، دستم پر کتاب بود. یاد آن روزهای بابا افتادم.
آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.
Δ