نقشه

شما نبودید آنجا که گوی شب در دل ما شکست. آنجا که تاریکی خیمه زد روی زندگی‌مان. آنجا که رشته‌رشته پاره شد گره‌های‌مان و مانده بودیم باید طبق کدام نقشه دوباره ببافیم‌‌شان. که اصلاً دستان‌مان جان بافتن نداشت. که خودمان دست خودمان را گرفتیم. و بعد دست‌های تنهاماندهٔ دیگران را.

شما دیدید بضاعت ما از شور زندگی را. لقمهٔ درویشی ما باب دندان‌تان نبود یا هول حلیم داشتید نمی‌دانیم، اما ما را بدون خداحافظی سپردید به…؟

خدا حافظ‌تان باشد که ما هم با همان خدا ماندیم. که به لقمهٔ درویشی‌مان برکت داد، به دندان‌مان قوت. و نقشهٔ زندگی را برای‌مان طوری طراحی کرد که خودمان را فقط به خودش بسپریم. و شکر.

4 دیدگاه روشن نقشه

  • سلام.
    هیچ سیاهی ماندنی نیست وقتی نور حتی از میان زخم هایمان هم راهش را باز میکند.
    پدر بهترن؟براشون دعا خیر و عافیت میکنم.
    خود گرامی تان چطورید؟اگر این روزها خوب نیستید امید دارم که لااقل خوبی حوالی بودنتان باشد.
    چه خوب که هنوز مینویسید دیدن اینجا برای من حس بسیار خوبی داشت.
    سلامت باشید و خوب🌹

    • سلام
      ببین کی اینجاست. 🙂
      احوال شریف؟ خوب‌وخوشید ان‌شاءالله؟
      هم بابا خیلی بهترن، هم خودم خوبم شکر خدا.
      از دعاهای خوب‌تون ممنونم.

  • سلام
    خداروشکر که پیامم رو توی روزهای روشن جواب دادید،خوشحال شدم.
    من هم خوبم به اندازه ی همه ی دیگران اطراف.
    گهگاهی خیال شما هست،اینبار دهن کجی کردم به دغدغه های روزمره و بهانه های الکی و پیام گذاشتم،دلم انگار میخواست فرار کنم به عقب.دستمم،قلمم شاید هم قلبم خیلی مدت شده که خشک شده،غبطه خوردم به ادامه دار بودن شما و بعد دعای خیر کردم.
    خوب باشید خانوم حورا🌹

    • امیدوارم جوانه‌های کوچکی که توی وجودتون هستن خیلی زود خودشون رو نشون بدن و این تصور خشک‌شدگی رو از بین ببرن.
      ادامه پیدا کردن حروف هم برای من خیلی ساده نبود و نیست: کش‌مکش دائمی برای پاک کردن همه‌چیز یا نگه داشتن‌شون.
      اگر باز وبلاگ‌نویسی رو از سر گرفتید، خوشحال می‌شم باخبرم کنید.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت

سایدبار کشویی

دسترسی آسان