لوپین به هری میگه تو پدرخوندهاش هستی و هری توی خوشحالی و ناباوری به تتهپته میافته… و من به هقهق. چون نمیدونم تا آخر این داستان کی زنده میمونه و کی میمیره. چون میترسم… واقعاً میترسم. چون دنیای این روزهای ما همونقدر سیاهه. همونقدر تاریک. موندیم توی خونههامون که جون خودمون و عزیزانمون حفظ بشه. بعید میدونیم کسی اون بیرون بخواد کمکمون کنه. مرگخوارها قدرت رو تو دستشون گرفتن. و ما دستمون خالیه، بدون هیچ وصیتنامه و میراثی.