از پلههای پلهوایی که رفتم بالا، دیدم روی صفحهٔ تازهرنگشده، با مشکی نوشته شده: #زن_زندگی_آزادی.
فرداش که از همون پلهها رفتم بالا، دیدم با قرمز روی «آزادی» خط زده شده و بالاش نوشته شده: «نجابت».
اولش میخواستم راوی بیطرف (impersonal narrator) باشم؛ اما واقعاً چرا؟ چرا نباید توصیف کنم حالم بعد از تهوعآورترین دیوارنوشتهای که دیدم چطور بوده؟
چرا نباید بگم نگران آدمهایی شدم که از این پلهها اومدن بالا و بعد از خوندن این نوشتهٔ قرمز دلشون خواسته از همین بالا خودشون رو پرت کنن پایین؟
چرا هی باید این فکر رو پس بزنم که ما اینها رو داریم زندگی میکنیم لعنتی؟