برای بچههای نسلی که در چهار گوشهی این زمین پراکنده شدهاند
اما هنوز خوابهای مشترکی میبینند…
ما، بچههای این دورهوزمانهایم،
این زمانهی سیاسی.
تمام طول روز، تمام طول شب،
همهی موضوعها و حرفها ـ چه مال تو باشند، چه ما، چه آنها ـ
همه، موضوعهای سیاسیاند.
چه دوست داشته باشی، چه نداشته باشی،
ژنهایت، سابقهی سیاسی دارند،
پوستت رنگ سیاسی دارد
و چشمهایت، نگاه سیاسی دارند.
هر چیزی که بگویی، منعکس میشود
و حتا اگر چیزی نگویی،
سکوتت برای خودش حرف میزند؛
پس در هر دو صورت، داری سیاسی حرف میزنی.
حتا وقتی توی جنگل قدم میزنی،
داری روی زمینِ سیاسی
قدمهای سیاسی برمیداری.
شعرهای غیرسیاسی هم، سیاسیاند،
و ماهی که بالای سرِ ما میدرخشد هم
دیگر کاملاً شکلِ ماه نیست.
و اگرچه درکش سخت است،
اما این مسئله، مثل همیشه، یک مسئلهی سیاسی است.
برای رسیدن به یک مفهوم سیاسی،
حتا لازم نیست انسان باشی؛
موادِ خام هم میتوانند سیاسی باشند،
یا حتا غذاهای پروتئینی، یا نفتِ خام.
و یا میز کنفرانسی که
بر سر شکلش چندین ماه، دعوا بوده:
آیا باید دربارهی مرگ و زندگی
سرِ یک میز گِرد قضاوت کرد، یا یک میز مربع؟
و در ضمنِ همین دعوا و جروبحث
آدمها هلاک میشوند،
حیوانها میمیرند،
خانهها میسوزند،
و مزارع از بین میروند،
درست مثل زمانهای قدیم
که همهچیز، کمتر سیاسی بود.
از کتاب هیچچیز دو بار اتفاق نمیافتد، سرودۀ ویسواوا شیمبورسکا، ترجمۀ ملیحه بهارلو، نشر چشمه.