فیلم تموم شده بود. روی تختم دراز کشیده بودم. یه لحظه هم نشد. تصویری توی ذهنم اومد از جوونهای که داشت از زیر خاک و سنگ با زحمت زیاد خودش رو بالا میکشید که برسه به نور. اون جوونه من بودم.
پینوشت: اینا رو مینویسم که ببینم چطور گذروندم. از هي به إنتي… تا به أنا برسه.