آینه‌بینی

ماجرا این‌طور است که خیلی چیزها را از سر می‌گذرانی با این فرض که این‌ها در برابر توان انسان چیزی نیستند. اما هستند.

دیواری از ترس و خشم و غم که بالاخره آوار می‌شود. آدم زیرش گم می‌شود.

تکانه‌های چند ماه گذشته شدید بود.

نشانه‌هایش را یک شب که از سر کار بر می‌گشتم دیدم.

خواستم ندیده‌اش بگیرم و درعین‌حال بی‌توجه نباشم. رفتم پیش متخصص قلب. اما چاره پیش روان‌شناس بود گویا.

راهی که پیش پایم است، از سختی، چیزی از راه فرودو کم ندارد.

فردا جلسهٔ سوم است. این سه هفته حال عجیبی داشته‌ام.

دوستی که این متخصص را بهم معرفی کرد، امروز از تصمیمم خبردار شد. بهم تبریک گفت.

چند روز دیگر موعد تمدید دامنهٔ این وبلاگ است. فعلاً فقط آدرس اینجا را از بالای صفحهٔ اینستاگرامم برداشته‌ام.

فوتر سایت

سایدبار کشویی

دسترسی آسان