والا که اگر عشق را زبان سخن بود، شکایت می‌کرد از این وضعیت

خیلی وقت‌ها هم فکر می‌کنم ادیب‌ها، یا به‌طور ویژه داستان‌نویس‌ها، ظلم کردند به مخاطب با این‌همه پرداختن به موضوعات عاشقانه. چقدر مهر؟ چقدر بی‌مهری؟ چقدر وفاداری؟ چقدر بی‌وفایی؟ چقدر جدایی؟ چقدر وصال؟ خسته نشدید؟ دنیا به این بزرگی، به این بی‌انتهایی، چرا انقدر یک موضوع را بزرگ کنیم که موضوع‌های دیگر به تنگ بیایند و اصلاً قهر کنند از ما؟

حتی گاهی به نظرم می‌آید هر زن و مردی فکر می‌کند باید حتماً حداقل یک داستان عاشقانه در زندگی داشته باشد، و هرچه پرسوزتر، بهتر! نمی‌گویم درست است یا غلط؛ چنین باشد یا نباشد. نمی‌گویم خودم این‌طور نبودم؛ اما به‌نظرم این نوعی تعصب است. شاید روی زیبایی‌های دنیا چشم بستن باشد حتی.

ما که خوب می‌دانیم چقدر محدودیت داریم، چرا اصرار می‌کنیم خودمان را بیشتر محدود کنیم؟ هان؟

2 دیدگاه روشن والا که اگر عشق را زبان سخن بود، شکایت می‌کرد از این وضعیت

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت

سایدبار کشویی

دسترسی آسان